سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بر دانشجوست که نفسش را به جستجوی دانش عادت دهد و از فرا گرفتن آن ملول نگردد و آنچه را فرا گرفته [امام علی علیه السلام]
شیر مرغ تا تخم گاو
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 22372
بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 61
........... درباره خودم ...........
شیر مرغ تا تخم گاو
مدیر وبلاگ : رضا یزدان پرست[65]
نویسندگان وبلاگ :
محمدرضا (@)[0]



........... لوگوی خودم ...........
شیر مرغ تا تخم گاو
........ پیوندهای روزانه........
شیر مرغ تا تخم گاو [15]
[آرشیو(1)]


..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
شیر مرغ تا تخم گاو .
............. بایگانی.............
نرم افزار
متفرقه
ترفند
موبایل
اخبار

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
......... لوگوی دوستان من .........


............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • به مناسبت روز ولنتاین

  • نویسنده : رضا یزدان پرست:: 86/4/16:: 10:31 عصر

    26 بهمن و ولنتاینه اما احتمالا میدونید که که اروپاییها هم دچار تهاجم فرهنگیه شرقی شدند و در واقع این مناسبت رو از 29 بهمن روز اسفندارمذگان (مهر و محبت ) در ایران باستان گرفتند.

    اول یه جوک:

    یه پسره میره مغازه میگه: آقا واسه روز ولنتاین یه کارت تبریک دارین که روش نوشته باشه «عزیزم تو تنها عشق من هستی»؟ یارو میگه : بله. پسره میگه پس بی زحمت 16 تا لطف کنید.

    دوم: ولنتاین و مضرات جانبی آن!

    دو روز قبل از ولنتاین:

    پسر اولی: پسر بازم امسال خل نشی و یه شبه کل حقوق یه ماهت رو براش خرج کنی‌ها...! از من یاد بگیر! هر سال یه هفته قبل از ولنتاین باهاش قهر میکنم که خرج رو دستم نیفته! دو روز بعد از ولنتاین هم دوباره بهش زنگ میزنم و باهاش آشتی میکنم...!

    پسر دومی: آخه نمیشه که مهدی جون! حداقل یه دسته گل باید براش بخرم و شام ببرمش بیرون! اگه امسال گردنبند براش نخرم که تا دو سال باهام حرف نمیزنه! گردنبد بدون گوشواره هم که خوبیت نداره!

    * * *

    دختر اولی: ای بخشکی شانس! ولنتاین رسید و من هنوز هیچکی رو پیدا نکردم که خرش کنم تا برام کادو بخره...! امسال خوردم به پیسی!

    دختر دومی: نگران نباش بابا! ماشالله خر زیاده! از من یاد بگیر! هر سال دو تا دو تا کادو میگیرم! بهت قول میدم یه خورده زرنگ بازی در بیاری تو هم امسال مثل من دوتا کادو میگیری!

    * * *

    شاگرد رستوران: اوسا؟ این غذاهایی که اضافه مونده چیکار کنیم؟

    صاحب رستوران: بذار تو یخچال دو سه روز دیگه که ولنتاین میشه اینجا شلوغ میشه استفاده میکنیم!

    * * *

    شاگرد گلفروش: آقای گلزاری؟ این گلها داره پلاسیده میشه! ‌بریزمشون دور؟

    گلفروش: چی‌چی؟ بریزیشون دور؟! همین‌ها رو یکی دو روز دیگه مردم تو صف وامیستن که دو سه برابر قیمت بخرند!

    * * *

    سرباز اولی: حسینی؟ جناب سروان بهت مرخصی داد بالاخره؟

    سرباز دومی: نه! هرچی بشش التماس کِــردُم که باید برُم شهرستون عروسی خالومون، تو جلدش نرفت که نرفت! گفت که بایـِــد بُمونی این هفته سرمون شلوغه! باید عشاق رو بگیریم بندازیم تو مینی‌بوس!

    دو روز بعد از ولنتاین:

    شاگرد گلفروش: آقای گلزاری! راست میگفتی‌ها!

    شاگرد رستوران: اوسا! شما راست میگفتین‌ها!

    سرباز دومی: جناب سروان راست میگفت‌ها!

    پسر دومی: مهدی ‌جون راست میگفتی‌ها! عجب خریتی کردم!

    دختر دومی: دیدی راست میگفتم! خر زیاده!

    منبع: ؟


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ